قشر آسیب پذیر...

دیشب حدود ساعت  10 در معیت همسر  محترمه تصمیم گرفتیم صپفر دو نفری برای گذران اوقاتی خوش  کنار هم بودن ب سمت یکی از کافی شاپ های شهر در قسمت پایین رودخانه  رهسپار شویم.

لکن مسیر ما از حوالی جابر شروع و ب سمت محله مستضعف نشین مرداویج ادامه میافت...

از خوشی یا بدی روزگار دیشب همزمان  شده بود با شب اول .... ببخشد شب اول جشن  برنامه هسته ای ...

از خوشی آب و هوا و ... ک بگذریم

نکته جالب برای ما اینجا بود  ک در طول مسیر در شمال شهرمان ک الحمد الله و المنه همه ی مردم متمول شهر ساکن هستند، دریغ از یک بوق موتور گازی خسنه دهه 50 برای این جشن عظیم هسته ای...

                         امـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

برعکس در حوالی محله مستضعف نشین مرداویج بالاخص  مسیر های منتهی ب  برج در غالب خیابان ها جشن و پایکوبی جماعت محروم و بسیار آسیب پذیر جامعه ک همگی سوار بر مرکب های چند صد ملیونی {  :)  } بودند بسی توجهمان را ب خود جلب میکرد...

واقعا تا امروز نمیدانستیم  فشار تحریم ها اینقدر بر این جماعت شاسی بلند سوار زیاد است...!(خب مومن زود تر میگفتی)

هرجنداین موضوع نشان از یک شگفتی و شاید شکاف  عجیب و غریب در جامعه ی ما دارد اما بساط صحبت کردن ما را تا حدود سحر پهن کرد...

چقد جامعه شناس های خوبی هستیم ما :) خودم و خانوم عین را میگوم...

 

پینوشت :

لااقل بگذارید متن توافق منتشر شود ببینید   بین داده و ستانده اتان  چ توازنی برپاکرده اند آنگاه رسم اهل ... را پیشه کن همشهری...

با وضو وارد شويد ....





اول حسن خودش را معرفي كرد. بعد مسائل كلي مطرح شد و ايشان در همه حرف ها،

تاكيدش روي مسائل اخلاقي بود .


يادم نميرود ؛ قبل از اينكه وارد جلسه بشوم وضو گرفتم و دو رکعت نماز خواندم و گفتم:

" خدایا خودت از نیت من با خبری، هر طور صلاح میدانی این کار را به سر انجام برسان "

بعدها در دست نوشته های او هم خواندم که نوشته بود:

برای جلسه خواستگاری با وضو وارد شدم و همه کارها را به خدا واگذار کردم.




فَسَتَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ ﴿۴۴﴾


و به زودي آنچه را مي‏گويم به خاطر خواهيد آورد، من كار خود را به خداوند يكتا واگذار مي‏كنم
كه او نسبت به بندگانش بيناست.


منبع : http://mariage2.blogfa.com

مادرم...

کودکی که آماده تولد بود ، نزد خدا رفت و از او پرسید :

« می گویند که شما مرا به زمین می فرستید ؛ اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم ؟!»

خداوند پاسخ داد :

« از میان تعداد بسیاری از فرشتگان ، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام او در انتظار توست و از تو نگهداری خواهد کرد »

« شنیده ام که در زمین انسانهای بدی هم زندگی می کنند . چه کسی از من محافظت خواهد کرد ؟»

فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد ، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود

کودک با نگرانی ادامه داد :
« اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ، ناراحت خواهم بود»

خداوند لبخند زد و گفت :
« فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد کن را خواهد آموخت ؛ گرچه من همیشه در کنار تو خواهم بود »

در آن هنگام بهشت آرام بود اما صدایی از زمین شنیده می شد . کودک می دانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند .

او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید :
‌« خدایا ! اگر من باید همین حالا بروم ، لطفا نام فرشته ام را به من بگویید »

‌« نام فرشته ات اهمیتی ندارد . به راحتی می توانی او را مادر صدا کنی .»



مامان خوبم، تمام دنیا با همه چیزش، فدای یه لحظه ات....

نمیدونم...

نمیدونم خدا میخوای چیکار کنی با من

نمیدونم...

اما

مثل همیشه میگم راضی ام به رضایت....

مثل همیشه میگم  خدایا تو از نیت قلبی من با خبری،میدونی قصدم چیه، میدونی چی میخوام ، میدونی میخوام کجا برم....

مثل همیشه میگم  اگه خیر من تو این قضیه هست کمک کن اگر هم نه جلوشو بگیر...

.

.

.

.

و دیگر هیچ...!

اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً





امام علی علیه السلام

در راه خدا با دستهاى خود جهاد كنيد، اگر نتوانستيد با زبانهاى خود و اگر باز هم نتوانستيد با قلب خود جهاد كنيد.

سکوت…

به توپ ها، تفنگ ها
به بمب ها، فشنگ ها
بگو:
کمی به یاد شانه های کوه
کمی برای شاخه های بید
کمی برای بازی جوانه ها
سکوت.
دنیا بسه دیگه….

خدمت بی‌منت سرهنگ‌ها…

اگر بولدوزر خشن مثلا باسوادها کاری جز اهانت به اقشار مختلف ملت ندارد، زنده باد بولدوزر مهربان، مردمی و دلسوز سرهنگ‌ها و سربازها که برف را از پیش پای مردم می‌روبد، بی‌آنکه کار داشته باشد به مصداق رأی‌شان در انتخابات. زنده باد جوانان بسیجی امامزاده باصفای شیرود که کار خود را رها کردند و ۳ روز تمام به برف‌زده‌های تنکابن، آذوقه دادند، بی‌آنکه سؤال از ایمان‌شان کنند یا اینکه بپرسند از میزان سوادشان! ادب مرد اگر به ز دولت اوست، در دولت آن سرهنگ ارتشی است که ۳ شب تمام در «واجارگاه» و «رحیم آباد» تا آنجا که در توان داشت، قصور دولتی‌ها را جبران کرد اما مگر بند می‌آمد بارش برف؟! دولت واقعی این ملت، همان کسانی‌اند که مخلصانه برای‌شان کار مضاعف، جهادی، غیرتعریف شده، خارج از ساعت اداری و بسیجی‌وار انجام می‌دهند، نه کسانی که وظایف اصل‌کاری را رها کرده، علیه اصحاب نقد، درشتگویی می‌کنند. دولت، به میز و دفتر و دستک و خدم و حشم نیست، به عزم و اراده آن راننده دیپلمه‌ای است که رفته سپاه تا اگر جنگ شد، با دشمن این ملت بجنگد! دولت، هم وزارت نیرو دارد، هم وزارت راه اما وقتی با گذشت ۵ روز از برف و بوران فراوان، تازه آقایان وزرا یاد وظایف‌شان افتاده‌اند، باید هم وزارت نیرو را در بازوی آن سرهنگ ارتشی مشاهده کرد که برق بلد است، ادب بلد است، غیرت بلد است، حضور در صحنه بلد است، مردمی بودن بلد است، و وزارت راه را در ایمان آن سپاهی که ۳ شب خانه نرفت و ماند در خیابان، بلکه از حجم مشکلات بکاهد. جخت بلا بعد از چند روز، آفتاب زودتر از پشت ابرها سر درآورد تا بعضی وزرا! تو وقتی صدقه‌ای باشد دیپلماسی‌ات، بار جنگ را آوار می‌کنی روی دوش سرهنگ‌ها، و وقتی باز هم صدقه‌ای باشد اقتصادت، بار برف را آوار می‌کنی روی دوش این و آن، این بار نه در جنگ، که در زندگی! بوسه باید زد همت بسیج را، ارتش را، سپاه را که به جای ریاست بر جمهور، سربازی می‌کنند برای جمهور و خدمت می‌کنند به برف زده‌ها، بی‌آنکه بپرسند؛ «تویی که داری آذوقه می‌گیری، اول بگو در انتخابات، رای داده‌ای یا نه؟! و به که؟! و چرا؟! و اول بگذار، یک گلایه‌ای از تو بکنم، بعد نانت دهم؛ چرا از ما خصوصی حمایت می‌کنی؟! » حقا که چه کلاس درسی گذاشتند سربازان جمهور برای بعضی‌ها. اصلش سواد یعنی فهم و به‌کارگیری همین مسائل، و الا «سواد» در لغت یعنی «سیاهی».

اینجا همه هستند…/

بعضی آدم ها مثل توت اند؛ با اندک تکانی و بدون هیچ مقاومتی می افتند.

بعضی دیگر مثل انارند؛ با تکان دادن نمی افتند و باید رفت جلو و آن ها را با دست چید.

بعضی دیگز مثل گردو هستند؛ دم دست نیستند و با تکان دادن هم نمیافتند، باید توی سرشان چوب زد تا بیفتند.

بعضی دیگر هم مثل نارگیلند؛ نه با تکان میافتند و نه با چوب زدن؛ سر سخت تر از این حرف ها هستند!

این صفحه برای همه ی آنهاست….

البته با فیلتر عاشق بودن..!!!